تنهایی

ساخت وبلاگ

اگر می‌دانستم وداع آخرمان است بیشتر بوسیده بودمت. عطر تنت را بیشتر نفس می‌کشیدم. کمی بیشتر نگاهت می‌کردم.

ادامه‌ی زندگی با این حسرت‌ها کمی دشوار است. ما سزاوار وداع بهتری نبودیم؟

تنهایی...
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : refgheh بازدید : 24 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 16:05

عهد کردم که دوستت نداشته باشمسپس در برابر این تصمیم شگرف، ترس مرا فرا گرفتعهد کردم که برنگردمو برگشتمو از دلتنگی نَمیرمو مُردمبارها عهد کردمو بارها تصمیم گرفتم که کنار بکشمستاو یادم نمی‌‌آید که کنار کشیده باشم2عهد‌هایی کردم بزرگ‌تر از خودمفردا روزنامه‌ها درباره من چه خواهند گفت؟حتما خواهند نوشت دیوانه شده‌امحتما خواهند نوشت خودکشی کرده‌امعهد کردمکه ضعیف نباشم... و بودمکه برای چشمانت شعری نسرایمو سرودم..عهد کردم که نه ..و نه ..و نه ..و وقتی به حماقتم پی بردم.. خندیدم3عهد کردم که نسبت به گیسوانت بی تفاوت باشم وقتی از برابرم عبور می کنندولی آنگاه که مثل شب بر پهنه پیاده رو جاری شدندفریاد زدم ...عهد کردمکه چشمانت را نادیده انگارم هرچقدر که مرا به محبت فرابخوانندولی آنگاه که دیدم ستاره می‌بارندنعره کشیدم...عهد کردمکه هیچ نامه عاشقانه‌ای برایت ننویسمولی ـ بر خلاف میلم ـ نوشتمعهد کردمجایی که تو هستی پیدایم نشودو وقتی فهمیدم که برای شام دعوت شده‌ایرفتم...عهد کردم که دوستت نداشته باشمچگونه؟کجا؟اصلاً کی دیدی که من عهد کرده باشم؟دروغ می‌گفتم از فرط راستگوییو خدا را شکر که دروغ می‌گفتم...4عهد کردمبا نهایت سردی... و با نهایت حماقتکه تمام پل‌های پشت سرم را خراب کنممخفیانه تصمیم گرفتم که تمام زنان را بکُشمو علیه تو اعلام جنگ کردمو هنگامی که روی سینه‌ات اسلحه کشیدمشکست خوردمو هنگامی که دست تسلیمت را دیدمشرمگین شدمعهد کردم که نه... و نه... و نه ...و تمام عهد‌هایمدود بود و در هوا پراکندمشان.5عهد کردمکه هیچ شبی به تو زنگ نزنمو به تو فکر نکنم، وقتی بیمار می‌شویو دلواپست نباشمو گلی نفرستمو دستانت را نبوسمو شبی زنگ زدم.. بر خلاف میلمو گل فرستادم.. بر خلاف میلمو وسط دیدگانت را بوسیدم، تا سیر شدمعهد تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : refgheh بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 17:56

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم

بی‌تابم و از غصهٔ این خواب ندارم

زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود

درمانده‌ام و چارهٔ این باب ندارم

آزرده ز بخت بد خویشم نه ز احباب

دارم گله ازخویش و ز احباب ندارم

ساقی می صافی به حریفان دگر ده

من درد کشم ذوق می ناب ندارم

وحشی صفتم اینهمه اسباب الم هست

غیر از چه زند طعنه که اسباب ندارم

تنهایی...
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : refgheh بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 17:56

نه حق نمک را شناختی نه حق هیچ را بخند و خنده شادمانه بزن برای آن‌که می‌دانی میگم بلد بودم ادب کنم اما نمی‌خواهم تنهایی...
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : refgheh بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 17:56

امروز توی کوچه نشستم بلکه معنی یابد...

مثل روزی که خیابانی رو مغازه به مغزه طبقه به طبقه چک کردم

کاش بدونی اشتباهت رو نباید بکنی

و این رو به هرزبانی گفتم و به هر شکلی گفتم.

اما کاش دیرتر نشه

تنهایی...
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : refgheh بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1402 ساعت: 12:09

و هیچ کس مثل خودم نمی‌داند چه جفایی در حقم کردی...

چه خنجری از پشت زدی

چه خنجری بس، تلخ، تیز و خون آلود

کسان زیادی بر من خنجر زده اند

تو نیز محکم، محکم و محکم

من می‌دانم و خدای من.

نوش جانم که خود خنجر برایت هدیه گرفتم

خودم به دستت دادم

و خودم خواستم.

دمت گرم و سرت خوش باد

در پناه صاحب نامم

ما زیاران چشم یاری داشتیم، خود غلط بود ...

تنهایی...
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : refgheh بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1402 ساعت: 12:09

اشتباه بررگی می‌کنی و متاسفم میشم که روزی بفهمی که خیلی دیرخیلی به من اعتماد کن مطمئن باش درست میگم تنهایی...
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : refgheh بازدید : 53 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 23:00

این آخرین متن این بلاگ استچرا که پر بود از درخواست برای دقتتوجهو استیصال یک رفیق برای رفیقشاما تا وقتی خواننده ای نباشد می رود در زیر بید مجنون باغچه ی خودماینجا برای دلبری نیستفقط برگشتم نامه هایی بنویسم که بگم دم حرم امیرالمونین قول دادم زنگ و پیامی نزنمو با هزار کد و قاصد فرستادماخلاقت رو هم میشناسم و می دونم احتمالا کارساز نیستو برای بار چندم میگم به زندگیت فکر کنارزشت رو بشناسارزون نفروشارزون از دست نده خودتودر اینجا همیشه بروت بازهمن مکلی با حضورت ندارماگر هم نیای با همه سختی ای که بهم میادبه امید اینکه خوشحالی به جان می خرمبه امید ناامیدی البتههر وقت خدایی نکرده پشیمون شدی هم من نمیگم دیدی گفتمدرخدمتم.شاید هیچ وقت اینا خونده نشنو روری خونده شن که منم نباشماما خدای من بر نیت و شاهده تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : refgheh بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 23:00

  پاییز   فصله منه هر فصلم پاییزه هر روزم پاییزه خشک خیس سرد گرم و تنها پاییز فصل بارون های ناگهانیه بارون هایی که توش سرما داره تنهایی داره زردی داره اما سبزی نداره پاییز فصلیه که من با ابراش خاطره دارم تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : refgheh بازدید : 82 تاريخ : يکشنبه 9 دی 1397 ساعت: 4:34

سلامیارو دکتر خشتیپه گفته به هرکی میرسم نگم سلامولی من میگم به شماشما که هرکی نیستی سلامجات خالی,پریشب باد زد برگ درخت پیله رو ریخت تو حیاط آسایشگاه یهو دیدم همه جا شد برگای چروک زرد و نارنجیخسته خسته تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : refgheh بازدید : 84 تاريخ : يکشنبه 9 دی 1397 ساعت: 4:34